پشتیبانی

ناگفته‌های یک اطلاعاتی گفتگو با اکبر خوش کوشک - ~~~~~~ آشیانه علم ~~~~~~
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
~~~~~~ آشیانه علم ~~~~~~
در این وبلاگ مطالب جالب علمی طنز , تاریخچه و اخبار جدید و..... قرار گرفته است امیدوارم که از آن ها لذت ببرید.
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره مدیر آشیانه علم


با عرض سلام و درود خدمت شما عزیزان امیرخسرو اسکندری اصل هستم امیدوارم مطالب وبلاگ براتون مفید باشه.
.... 000

000 11 79 تماس با ما 77 22
57 111 44 1 2 3 4 5خرید بک لینک 6 6 51سایت حقوقی وکیل دادگستری تهران 44 722

 

خراسان - مورخ پنج‌شنبه  1393/12/28 شماره انتشار 18936

<< 

>> 

صدا- گفته‌اند تاریخ را حاکمان و فاتحان روایت می‌کنند و نه محکومان و مغلوبان. اما این قاعده یک استثنا دارد. نیروهای امنیتی بخشی از هیئت حاکمه‌اند که به دلیل ماهیت و ملاحظات حوزه فعالیت شان ، هیچ گاه روایت شان از رویدادها بازگو نمی‌شود. امنیت و مسائل امنیتی یگانه حوزه‌ای است که در آن تنها روایت محکومان و مغلوبان بازگو و شنیده می‌شود و طبعا مورد پذیرش قرار می‌گیرد. این گفت وگو تلاشی است برای آن که تبصره و استثنایی بر تاریخ شفاهی باشد چرا که قصد دارد در حوزه‌امنیت ، نه روایت مغلوبان، بلکه روایت یک نیروی امنیتی درگیر در تحولات سه دهه اخیر را بازگو کند، بی آن که قضاوتی نسبت به این روایت داشته باشد. پرسش‌ها به گونه‌ای‌ طرح شده که تقریبا شامل همه مسائل و شبهات مطرح در افکار عمومی باشد. به دلیل برخی ملاحظات، عامدانه وارد چالش با مصاحبه شونده نشدیم و صرفا شنونده پاسخ او بودیم. طبعا همه ماجراهای مطرح شده در این گفت وگو راویان و سویه‌های‌ دیگری هم دارد که قابل طرح است. تاریخ در هیچ جنبه‌ای‌ به داوری قطعی و تمام عیار نمی‌رسد. بهترین حالت برای یک مورخ این است که شاهدان و مجریان زنده، روایت‌های‌ خاص خودشان را از رویدادها بیان کنند و آن را برای آیندگان به یادگار بگذارند و هم در معرض قضاوت دیگران قرار دهند. بخشی از گفت وگوی هفته‌نامه صدا با اکبر خوش کوشک را از این منظر و جنس در ادامه می‌خوانید.

در ابتدا بگویید در چه زمانی و با چه پیش زمینه‌ای‌ وارد دستگاه اطلاعاتی ایران و در کدام معاونت مشغول فعالیت شدید؟

من قبل از پیروزی انقلاب با حاج داوود کریمی همکاری می‌کردم. در گروه ایشان فعالیت زیرزمینی می‌کردیم و به پخش اعلامیه در محله نازی آباد و شهر ری و ... اقدام می‌کردم. بعد از پیروزی انقلاب، کمیته‌ها تشکیل شد و من به کمیته پیوستم. آن موقع در کمیته‌ها آقای حجاریان بود ، برادران سمیع خانی بودند، برادران فتوحی بودند، برادران کریمی بودند. کمیته تشکیل شد تا این که 10 روز مانده به سال 58 غائله کردستان پیش آمد و امام همه را به سوی کردستان فراخواندند. من هم به کردستان رفتم. حاج داوود کریمی فرمانده کردستان و حاج طاهر مسئول اطلاعات شد و من هم در آنجا معاون اطلاعات بودم. کارهای گشتی و رزمی هم انجام می‌دادیم. ما بیش از 10 ماه کردستان بودیم. من کار اطلاعاتی را از کردستان و از سال 58 آغاز کردم. بعد از آن و با شروع جنگ در اطلاعات عملیات خرمشهر، مسئول محور عملیات کمیته‌ها شدم که آنجا با اصابت 5 گلوله مجروح شدم و مدتی بستری بودم. بعد از آن به اطلاعات کمیته رفتم. در تاریخ یکم فروردین سال 58 عضو سپاه شدم. دوستان تاکید داشتند که در کمیته جنوب شهر تهران در کمیته 13 باقی بمانم. ما یک محل جداگانه گرفتیم و در چهارراه چیت سازی نازی آباد مقری به نام اطلاعات عملیات درست کردیم. ما 3 ماه قبل از 30 خرداد 60 که منافقین خودشان را آماده می‌کردند عملیات مسلحانه را آغاز کنند در لوله‌های‌ آب تهران در خیابان گلابدره نازی آباد پنهان می‌شدیم و افرادی از منافقین را که از خانه‌های‌ تیمی بیرون می‌آمدند دستگیر و تخلیه اطلاعاتی می‌کردیم. 8 روز قبل از 30 خرداد متوجه شدیم که آنها قصد دارند برای 30 خرداد اقداماتی را انجام بدهند اما نمی‌دانستیم که می‌خواهند چکار بکنند. شب 24 خرداد به یک خانه تیمی حمله و بیش از 90 تن از اعضای منافقین را که در آن خانه بودند، دستگیر کردیم. یک خانه 3 طبقه بود که در آن آموزش کار با زنجیر و چاقو و اسلحه می‌دیدند. ما آنجا آنها را دستگیر کردیم که خیلی هم معروف شد. آقای نیری و آقای مبشری که در دادگاه‌های‌ انقلاب بودند ماجرا را می‌دانند. از آنها بازجویی کردیم و آنجا تقریبا فهمیدیم که قرار است در 30 خرداد چه اتفاقی بیفتد. در 30 خرداد بچه‌های‌ ما در میدان فردوسی مستقر شدند که شهید مازندرانی هم آن روز چاقو خورد و شهید شد. در روز 30 خرداد 60 و روزهای بعد با منافقین برخورد کردیم و ناکام شان گذاشتیم. سر منشاء فعالیت اطلاعاتی من به سال 59 و 60 مربوط می‌شود.

در واقع فعالیت‌های‌ اطلاعاتی و امنیتی شما به قبل از تاسیس وزارت اطلاعات باز می‌گردد.

بله، من در سال 61 به سپاه برگشتم و خدمت حاج داوود کریمی و نماینده ویژه ایشان در عملیات‌های‌ شهری بودم. در همان سال 61 در جنگ مجروح شدم و در منزل بستری بودم. آقای حسن عابدی جعفری به عیادت حاج داوود آمده بود. به عیادت من هم آمد. آن موقع وزیر بازرگانی شده بود. من آن موقع با ویلچر حرکت می‌کردم. ایشان بنده را به سمت مدیرکل حراست وزارت بازرگانی منصوب کرد. وقتی که حالم خوب شد و مصدومیتم رفع شد آقای موسوی ، نخست وزیر ، بنده را از طریق حاج داوود کریمی خواست و من به دفتر اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و انتظامی نخست وزیری رفتم. آقای محسن کنگرلو مشاور نخست وزیر و رئیس ما بود. من از سال 62 تا سال 63 آنجا بودم. در سال 63 که وزارت اطلاعات تاسیس شد به وزارت اطلاعات آمدم و به قسمت بررسی‌های‌ خارجی وزارت اطلاعات رفتم و تا دهه هفتاد من در قسمت بررسی‌های‌ خارجی وزارت اطلاعات بودم. در دهه هفتاد که سعید امامی معاون امنیت وزارت اطلاعات شد، من مشاور ایشان در امور خارجی شدم. خارجی نه به این معنا که در خارج از کشور مستقر باشم. یک بخشی در وزارت اطلاعات بود به نام امور خارجی.

حوزه کاری این بخش چه بود؟

حوزه کاری اش جمع آوری اطلاعات ضد انقلاب در خارج از کشور بود. در ضمن به کسانی که قصد بازگشت به کشور را داشتند کمک می‌کردیم. به آنها پاسپورت می‌دادیم. ما راه را برای بازگشت باز گذاشته بودیم. یکی دیگر از کارهای ما این بود که کسانی که در ایران بودند و قصد داشتند از کشور بروند را تشویق می‌کردیم که از کشور خارج شوند. دلیل آن هم این بود که نگویند کشور ما یک کشور بسته است. در خصوص بازگشت افرادی که در خارج از کشور بودند و می‌خواستند به ایران برگردند ، آقای علیرضا نوری زاده خیلی با ما همکاری می‌کرد. هم چنین افرادی مثل شهرام همایون ، ضیا آتابای و غیره. تمام تلویزیون‌های‌ فارسی زبان خارج از کشور به جز بی بی سی و صدای آمریکا ، از همان موقع تحت نظارت جمهوری اسلامی هستند. به جمهوری اسلامی فحش هم می‌دهند اما کارهای لازم را هم انجام می‌دهند. یعنی جمهوری اسلامی چنین پتانسیلی دارد که بتواند اینها را جذب کند. در آن سال‌ها و با اقدامات ما خیلی‌ها که در ابتدای انقلاب فرار کرده بودند به کشور برگشتند. من در آمریکا و در اروپا با خیلی‌ها که رفته بودند صحبت کردم. کسانی که ارتشبد بودند ، سپهبد بودند ، وزیر بودند ، معاون وزیر بودند و بالاخره در حکومت گذشته منصب دار بودند. ما با این‌ها صحبت کردیم. خیلی از اینها به ایران برگشتند و زندگی شان را پس گرفتند و دوباره از ایران رفتند. یعنی به ایران می‌آیند و می‌روند. رفت و آمد دارند. الان شما فهرست پروازهای فرانکفورت به تهران را که نگاه بکنید هفتاد درصد آن افراد مقیم آمریکا هستند و کسانی بودند که قبلا در ایران مشکل داشتند.

آقای فرخ نگهدار چطور؟ با ایشان هم تماسی داشتید؟

فرخ نگهدار ایده برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را قبول نداشت. قبول نداشت که باید با جمهوری اسلامی به صورت نظامی برخورد کنند. هر کس که قصد برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را نداشته باشد آزاد است. اصلا فرخ نگهدار نباشد ، رضا پهلوی باشد. ما با یک واسطه به رضا پهلوی هم وصل شدیم. رضا پهلوی گفت اجازه بدهید به ایران برگردم. این را برای اولین بار می‌شنوید. رضا پهلوی خیلی برای آمدن به ایران آماده بود. اما اطرافیانش منصرف اش کردند. الان هم رضا پهلوی در کنترل جمهوری اسلامی است. ما دیگر در جمهوری اسلامی مخالف مسلح نداریم.

شما می‌گویید با ایرانی‌های‌ خارج از کشور ارتباط برقرار می‌کردید. استراتژی شما در این حوزه چه بود؟

ببینید هر سیستمی که از تلاطم می‌افتد و به آرامش می‌رسد ، نیروهای فکری اش شروع به کار می‌کنند. یک مثال بزنم. ما سعید شاهسوندی را در عملیات مرصاد دستگیر کردیم. سعید شاهسوندی از اعضای درجه یک کادر منافقین بود. وقتی در عملیات مرصاد دستگیر شد مدتی در ایران بود و الان در آلمان مشغول زندگی است. کتاب فروشی هم دارد. پول کتاب فروشی اش را هم ما دادیم. این چه معنایی دارد؟ اگر سعید شاهسوندی در ابتدای انقلاب دستگیر می‌شد، صد بار اعدام می‌شد. چرا ولش کردیم؟ وقتی دریا آرامش پیدا می‌کند و کشتی در سکون قرار می‌گیرد ، ناخدا افرادی را در کنار خود دارد که آن افراد فکر می‌کنند. در سیستم ، اتاق فکر شکل می‌گیرد.

برای جذب افراد خارج کشور و بازگشت شان به ایران به لحاظ اجرایی چگونه عمل می‌کردید؟

زنگ می‌زدیم به فلان آقا. می‌گفتیم سلام علیکم. آقای سرلشگر فلانی؟ حالتون خوبه؟ از وزارت اطلاعات زنگ می‌زنیم. جناب شما خوب هستید؟ می‌توانیم با شما صحبت کنیم؟ این قدر با او صحبت می‌کردیم و می‌خواستیم سر قرار بیاید. وقتی سر قرار می‌آمد می‌گفتیم سلام علیکم. ما از طرف جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات آمده‌ایم. می‌گفتیم کاری دارید؟ مشکلی دارید؟ به کمکی نیاز دارید؟

تا موقعی که منافقین دست به اسلحه نبرده بودند کسی با آنها کار نداشت. کسی که اسلحه به دست نگیرد برخورد نظام هم با او فرق دارد. خیلی از افراد اپوزیسیون الان عده‌ای‌ پیرمرد هستند که در خارج از کشور زندگی می‌کنند.

من می‌خواهم بگویم نظام جمهوری اسلامی از همان ابتدا به دنبال جذب مخالفان بوده است. آیت ا... خامنه‌ای‌ هم همیشه می‌گویند جذب حداکثری. این عقیده در زمان امام هم بود. ما در وزارت اطلاعات به دنبال جذب حداکثری کسانی بودیم که از کشور خارج شده بودند. بعد از انقلاب 6 میلیون نفر از کشور خارج شدند. نظر ما این بود که اینها به کشور رفت و آمد کنند. الان هم به اینها شناسنامه می‌دهند. خدمت سربازی را به اینها می‌فروشند و کارت پایان خدمت می‌دهند. الان خیلی‌ها به کشور می‌آیند و می‌روند. شیوه ما همیشه جذب اینها بود. خیلی از اینها جذب شدند و الان عامل ما هستند. جذب ما شدند و برای ما کار فرهنگی می‌کنند.

شما صحبت از جذب حداکثری و جذب افراد خارج از کشور می‌کنید. در حالی که در همان ایام افرادی مانند شاپور بختیار و فریدون فرخزاد کشته می‌شوند. آیا این تناقض نیست؟

ادامه مطلب در قسمت بعد-.

 




موضوع مطلب : ناگفته‌های یک اطلاعاتی گفتگو با اکبر خوش کوشک

یکشنبه 94 فروردین 23 :: 10:50 صبح

به آشیانه علم خوش آمدید نظر یادتون نره
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای ~~~~~~ آشیانه علم ~~~~~~ محفوظ است
.....................................
صفحات سایت
12345678910

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا

000007 44 ناگفته‌های یک اطلاعاتی گفتگو با اکبر خوش کوشک - ~~~~~~ آشیانه علم ~~~~~~
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1
  • home
  • contact
  • rss
  • khosroeskandari.parsiblog.com
  • 55 30